loading...

آئین مستان

متن اشعار شهادت امام موسی بن جعفر,امام موسی بن جعفر,اشعار شهادت امام موسی بن جعفر,شهادت امام موسی بن جعفر,متن شعر شهادت امام موسی بن جعفر,متن اشعار شهادت امام کاظم,متن اشعار شهادت,امام کاظم,اشعار شهاد

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1747 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3820 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 511 زمان : نظرات (0)

دیگر دلم به سیر چمن وا نمی‌شود 

دیگر نشاط، هم نفس ما نمی‌شود 

حتی اگر مسیح، طبیب دلم شود 

دارد جراحتی که مداوا نمی‌شود 

موسی اگر کند گذری سوی کاظمین 

دیگر روان به وادی سینا نمی‌شود 

از زخم‌های سلسله چون یاد آورم 

زنجیر شعله از جگرم وا نمی‌شود 

یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال 

درمان زخم گردن مولا نمی‌شود 

حبس و شکنجه، قعر سیه چال و سلسله 

این احترام یوسف زهرا نمی‌شود 

گویی که آن ستمگر حق ناشناس را 

جز با شکنجه عقده دل وا نمی‌شود 

معصومه تسلیت که نصیب تو بعد از این 

دیگر زیارت رخ بابا نمی‌شود 

مولای من کسی است که در حبس سال‌ها 

غافل دمی ز حی تعالی نمی‌شود 

میثم هر آنچه بر سر عبد خدا رود 

عبد خداست، بندۀ دنیا نمی‌شود

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 361 زمان : نظرات (0)

من کیستم؟ فرشتۀ عرش‌آشیانه‌ام 

دردا که گشته قعر سیه‌چال، لانه‌ام 

از حلقه‌های سلسله باشد نشانه‌ها 

بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام 

مخفی است زخم‌ها به درون دلم، ولی 

پیداست بر بدن، اثرِ تازیانه‌ام 

من در کنار قبر نبی خانه داشتم 

کردند بی‌گناه به زندان روانه‌ام 

گر شیعه‌ای به شهر مدینه کند عبور 

جرأت نمی‌کند که زند سر به خانه‌ام 

هر شب بوَد چهار ملاقاتی‌ام به حبس 

زنجیر و کند و قاتل و اشک شبانه‌ام 

از بس که تیرگی نگهم را گرفته است 

روز و شبم یکی شده در آشیانه‌ام 

دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود 

این زخم‌های سلسله باشد نشانه‌ام 

نشنیده ماند نالۀ شب‌های تار من 

خاموش در میان قفس شد ترانه‌ام 

«میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما 

سوز دلت قبولِ خدای یگانه‌ام

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 481 زمان : نظرات (0)

 

اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر

پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر

به بارگاهی که در آن، هزار موسی ابن عمران

برای خدمت کند رو، به عرض حاجت زند در

ببار گاهی که یوسف گرفته دست توسل

بر آستانی که آن را گرفته یعقوب در بر

خلیل را کعبۀ جان، ذبیح را قبلۀ دل

مسیح را بیت اقصی، کلیم را طور دیگر

هزار داود آنجا زبور بگرفته بر کف

هزار عیسی بن مریم نهاده انجیل بر سر

بریز هست خود از کف برآر نعلین از پا

بیا چو موسی بن عمران به طور موسی بن جعفر

امام ملک ولایت، چراغ راه هدایت

محیط جود و عنایت، چراغ و چشم پیمبر

امام کل اعاظم که کنیه اوست کاظم

نظام را گشته ناظم، سپهر را بوده محور

حدیث خلق و خصالش، حکایت خلق احمد

کلامی از کظم غیظش، روایت عفوِ داور

مقام والای او بین، نیاو ابنای او بین

هم اوست شش بحر را دُر، هم اویم هفت گوهر

ثنای او روح قرآن، ولای اوکّل ایمان

ندای او حکم احمد، عطای او جود حیدر

عجب نه گرابن یقطین، به پای جمّالش افتد

جمال، جمّال او را زجان ببوسد مکرّر

پیامی از اوست کافی که روح صد بُشر حافی

زچنگ دیو هوس ها زند به سوی خدا پر

درود بر خاندانش، سلام بر دودمانش

تمامی دوستانش هماره تا صبح محشر

به حبس در بسته طورش، به اوج افلاک نورش

چه غم اگر خصم کورش، ندارد این نور باور

نیاز آرد نیازش، نماز آرد نمازش

شرار سوز و گدازش، گذشته از چرخ اخضر

صبا بیاور غباری زدامن کاظمینش

مگو کنم از شمیمش مشام جان را معطر

دلم بود زائر و، نشسته بر حائر او

مزار او را گرفته، چون جان پاکیزه در بر

رحبس در بسته بخشد به خلق عالم رهایی

به قعر زندان نهد پا زاوج گردون فراتر

تمام خلقت همیشه کنار خوان عطایش

وجود هستی هماره به بحر وجودش شناور

چگونه گردون رضا شد که او جدا از رضایش

گل وجودش به زندان، شود به یکباره پرپر

به زهر کین کُشت هارون امام معصوم ما را

نکرد شرم و حیا از رضا و معصومه آخر

دلا به زندان گذر کن، به ساق پایش نظر کن

که زخم زنجیر باشد ززخم شمشیر بدتر

به جز سیاهی زندان نداشت شمع و چراغی

به غیر زنجیر قاتل نه یار بودش نه یاور

که دیده پای عزیزی اسیر زنجیر دشمن؟

که دیده جسم امامی برند با تخته در؟

لب از مناجات خاموش، بدن غریبانه بر دوش

کنار جسمش سیه پوش، ستاده زهرای اطهر

هنوز از صدمۀ غُل، جراحتش مانده بر پا

هنوز از تازیانه نشانه دارد به پیکر

چو دید آن جسم رنجور، رود به غربت سوی گور

به حیرت آمد سلیمان، زجور خصم ستمگر

کفن بپوشانید بر وی، نوا برآورد چون نی

که هان بیائید از پی، زنید بر سینه و سر

که می کند آه و زاری، که می کند اشک، جاری؟

که می کند سوگواری، برای موسی بن جعفر؟

بر آن تن خسته از غل، نثار شد آن قدر گل

که خاک سوق الریا حین، بهشت گل شد سراسر

سزد که جان ها بسوزد به جسم جدّ غریبش

که جای گل ریخت بر آن زچار سو تیر و خنجر

شهید را کس شنیده که از گلوی بریده

سلام آرد به مادر درود گوید به خواهر

که می زند تازیانه به خواهر داغدیده

کجا سر نعش بابا زنند سیلی به دختر

بسوز (میثم) هماره که از دل سنگ خاره

مدام خیزد شراره به یاد آل پیمبر

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 472 زمان : نظرات (0)

 

بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم

که با تو در دل زندان بسته، حال گرفتم

خمید سرو قدم، آب گشت شمع وجودم

مه تمام بُدم، صورت هلال گرفتم

به جای آن که بخوانم زکس برات رهائی

سراغ روی تو در روز و ماه و سال گرفتم

به دست و پا و بدن حلقه های سلسله ام بین

تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم

اگر چه رفته ام از یاد خلق، خرّم از آنم

که جا به یاد تو در این سیاه چال گرفتم

چنان به یاد عزیزان، دلم گرفته در امشب

که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم

به افتخار بگو (میثم) این سخن به دو عالم

که خط سرخ ولای علی و آل گرفتم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 445 زمان : نظرات (0)

 

اینجاست کاظمین که از کعبه برتر است

اینجا نسیم همنفس روح پرور است

اینجاست کاظمین که بگرفته در بغل

دو جسم پاک را که دو روح مطهّر است

اینجا حریم حضرت ابن الرّضا جواد

اینجا مزار و تربت موسی ابن جعفر است

این است آن امام غریبی که همچنان

آثار زخم سلسله هایش به پیکر است

گویی هنوز از دل مطموره ها بگوش

آوای آن سلالۀ پاک پیمبر است

جسمی که بوده در غل و زنجیر سالها

تابوت او چرا دگر از تختۀ در است

گر بنگری هنوز به جسم شریف او

آثار تازیانه ی خصم ستمگر است

ای دیده خون ببار به یاد جواد او

آن کو غریبِ خانه و مقتوا همسر است

سوزد دلم به یاد امامی که بر تنش

بالای بام سایه ز بال کبوتر است

در بین حجره با لب عطشان و چشم تر

گویی سرش به دامن زهرای اطهر است

گویی هنوز از لب او بانگ آب آب

بر گوش شیعه بلکه الی صبح محشر است

شمشیر و تازیانه و دشنام و زهر کین

اجر رسول بوده و پاداش حیدر است

«میثم» به ملک هر دو جهان ناز می کند

زیرا گدای آل رسول است و حیدر است

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 503 زمان : نظرات (0)

 

سلام و درود خداوند اکبر

سلام امامان، سلام پیمبر

به هفتم امام و نهم نور سرمد

به باب الحوائج به موسی ابن جعفر

دُرِ شش صدف گوهر هشت دریا

سپهر فروزنده ی پنج اختر

چراغ دل و چشم آزاد مردان

امام امامانِ عالم سراسر

در آیینه ی طلعت اوست پیدا

جلال و جمال خداوند اکبر

دعائی به کویش به یک ختم قرآن

سلامی به قبرش به صد حجّ برابر

درود خداوند بر جسم و جانش

زآغاز خلقت الی صبح محشر

جلال خدا در وجودش مجسّم

جمال نبی در جمالش مصوّر

نسیمی که بر خیزد از کاظمینش

ز مُشک است بهتر زعطر است خوشتر

دل از مهر آن جان عالم نگیرم

بگیرند صد بار اگر از تنم سر

به هر سو کنم رو به هر جا نهم پا

دلم دور گلدسته هایش زند پر

به موسی بن جعفر ببر عرض حاجت

که موسی بن عمران به کویش زند در

کلامش به گفتار، گفتار قرآن

عروجش به زندان، عروج پیمبر

زمین و زمان از جمالش مزیّن

جهان و جنان را دمش روح پرور

به باب الولایش ملک را توسّل

به حبل المتینش دو گیتی مسخّر

چنان گشته با دوست گرم مناجات

که محو دعایش شده خصم کافر

دریغا چه بگذشت زیر شکنجه

بر آن نجل زهرا زخصم ستمگر

جراحات زنجیر و دلبند زهرا

سیه چال زندان و فرزند حیدر

چنان زیر زنجیر محو خدا بود

که زنجیر می گفت الله اکبر

دریغا که بر هیجده دختر او

ملاقات یک تن نیامد میسّر

بنالید ای دوستان بر غریبی

که تابوت او بود از تخته ی در

الا فاطمه گریه کن بهر بابا

که روحش غریبانه زد از بدن پر

نه مونس نه همدل نه همره نه همدم

نه یاور نه همسر نه دختر نه خواهر

زبانش به ذکر خدا بود مشغول

روانش به زهر جفا سوخت یکسر

غریبی و هجران و حبس و شکنجه

نبود این همه ظلم و بیداد باور

بسوز ای دل آن گونه در ماتم او

که از نخل «میثم» زند شعاه ات سر

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 127
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 405
  • آی پی دیروز : 676
  • بازدید امروز : 1,103
  • باردید دیروز : 4,533
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 5,636
  • بازدید ماه : 5,636
  • بازدید سال : 1,320,669
  • بازدید کلی : 19,826,497